تنهایی وسرنوشت

تنهایی و سرنوشت


رمز عاشقی...

 
رمز عاشقی...
 
تو آیا عاشقی کردی بفهمی عشق یعنی چه؟
 
تو آیا با شقایق بوده ای گاهی؟
 
نشستی پای اشک شمعی گریان تا سحر یک شب؟
تو آیا قاصدک های رها را دیده ای هرگز!
که از شرم نبود شاد پیغامی میان کوچه ها سر گشته می چرخند؟
نپرسیدی چرا وقتی که یاسی عطر خود تقدیم باغی میکند
چیزی نمیخواهد!
و چشمان تو آیا سوره ای از این کتاب هستی زیبا
تلاوت کرده با تدبیر؟
تو از خورشید پرسیدی چرا بی منت و با مهرمی تابد؟
تو رمز عاشقی از بال پروانه میان شعله های شمع پرسیدی؟
 
 
 

تو آیا در شبی، با کرم شب‌تابی سخن گفتی
از او پرسیده‌ای راز هدایت، در شبی تاریک؟
تو آیا یاکریمی دیده ای در آشیان بی عشق بنشیند؟
تو ماه آسمان را دیده ای رخ از نگاه عاشقان نیمه شبها بر بتاباند؟

تو آیا دیده ای برگی برنجد 
از حضور خار بنشسته کنار قامت یک گل
و گلبرگ گلی عطر خودش پنهان کند از ساحت باغی
تو آیا خوانده ای با بلبلان آواز آزادی؟
عکس عاشقانه
تو آیا هیچ میدانی؟اگر عاشق نباشی مرده ای در خویش؟؟
نمیدانی که گاهی شانه ای . دستی . کلامی . را نمی یابی
ولیکن سینه ات لبریز عشق است
Montakhab13_035.jpg
تو پرسیدی شبی احوال ماه و خوشه ی زیبای پروین را؟
جواب چشمک یک از هزاران اختر آسمان را داده ای آیا؟
اشک چشم

ببینم با محبت با مهر زیبایی 
تو آیا جمله میسازی؟
نفهمیدی چرا دل‌بستِ فالِ فالگیری می‌شوی با ذوق!
که فردا می‌رسد پیغام شادی!
یک نفر با اسب می‌آید!
و گنجی هم تو را خوشبخت خواهد کرد!
عکس عاشقانه
تو فهمیدی چرا همسایه‌ات دیگر نمی‌خندد؟
چرا گلدان پشت پنجره، خشکیده از بی‌آبیِ احساس؟
 
نفهمیدی چرا آیینه هم، اخمِ نشسته بر جبینِ مردمان را برنمی‌تابد؟
نپرسیدی خدا را در کدامین پیچ ره گم کرده ای آیا؟
جوابم را نمیخواهی تو پاسخ داد
ای آینه ی دیوار؟!!
ز خود پرسیده ام در تو
که عاشق بوده ام آیا؟!؟
جوابش را تو هم البته میدانی سکوت مانده بر لب را
تو هم ای من!
 به گوش بسته میخوانی.
بخشی از شعر کیوان شاهبداغی

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه می خواند

 دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه می خواند

 

رویاهایش را آسمان پر ستاره نادیده می گیرد

و هر دانه ی برفی به اشکی ناریخته می ماند

سکوت سرشار از سخنان ناگفته است

از حرکات ناکرده

اعتراف به عشق های نهان

و شگفتی های بر زبان نیامده

در این سکوت حقیقت ما نهفته است

حقیقت تو و من
 

 

برای تو و خویش چشمانی آرزو می کنم

که چراغ ها و نشانه ها را در ظلماتمان ببیند

گوشی که صداها و شناسه ها را در بیهوشی مان بشنود

برای تو و خویش روحی که این همه را در خود گیرد و بپذیرد

و زبانی که در صداقت خود ما را از خاموشی خویش بیرون کشد

و بگذارد از آن چیزها که در بندمان کشیده است

سخن بگوییم
 
f11 عکس های فانتزی
جویای راه خویش باش از این سان که منم

در تکاپوی انسان شدن

در میان راه دیدار می کنیم حقیقت را

آزادی را

خود را

در میان راه می بالد و به بار می نشیند

دوستی ای که توانمان می دهد

تا برای دیگران مأمنی باشیم و یاوری

این است راه ما

تو و من

 

f3 عکس های فانتزی

 
 
در وجود هر کس رازی بزرگ نهان است

داستانی ، راهی ، بی راهه ای

طرح افکندن این راز

راز من و راز تو ، راز زندگی

پاداش بزرگ تلاشی پر حاصل است


 
بسیار وقت ها با یکدیگر از غم و شادیِ خویش سخن ساز می کنیم

اما در همه چیز رازی نیست

گاه به سخن گفتن از زخم ها نیازی نیست

سکوتِ ملال ها از راز ما سخن تواند گفت
 

www.parsnaz.ir  عکس های غمگین از لحظات تنهایی 

احمد شاملو

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

شعر زیبای سیب

 

 

 

 

سیب

تو به من خندیدی و نمی دانستی 
من به چه 
دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم 
باغبان از پی من تند دوید 
سیب را دست 
تو دید 
غضب آلود به من کرد نگاه 
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک 
و تو رفتی و هنوز  

 

سالهاست که در گوش من آرام آرام 
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت 

(حمیدمصدق)


من به تو خندیدم 
چون که می دانستم
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی 
پدرم از پی تو تند دوید 
و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه 
پدر پیر من است
من به تو خندیدم 
تا که با خنده تو پاسخ عشق 
تو را خالصانه بدهم 
بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و 
سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک 
دل من گفت: برو 
چون نمی خواست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را…. 
و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام 
حیرت و بغض تو تکرار کنان 
می دهد آزارم 
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم 
که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

(فروغ فرخزاد)

 

  

او به تو خندید و تو نمی دانستی  
این که او می داند  
تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی  
از پی ات تند دویدم  
سیب را دست دخترکم من دیدم  
غضبآلود نگاهت کردم  
بر دلت بغض دوید  
بغض ِ چشمت را دید  
دل و دستش لرزید  
سیب دندان زده از دست دل افتاد به خاک  
و در آن دم فهمیدم  
آنچه تو دزدیدی سیب نبود  
دل ِ دُردانه من بود که افتاد به خاک  
ناگهان رفت و هنوز  
سال هاست که در چشم من آرام آرام  
هجر تلخ دل و دلدار تکرار کنان  
می دهد آزارم  
چهره زرد و حزین ِ دختر ِ من هر دم   
می دهد دشنامم  
کاش آنروز در آن باغ نبودم هرگز  
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم  
که خدای عالم  
ز چه رو در همه باغچه ها سیب نکاشت؟


(مسعود قلیمرادی)

 

دخترک خندید و  
پسرک ماتش برد  
که به چه دلهره از باغچه ی همسایه، سیب را دزدیده  
باغبان از پی او تند دوید  
به خیالش می خواست  
حرمت باغچه و دختر کم سالش را 
از پسر پس گیرد 
غضب آلود به او غیظی کرد 
این وسط من بودم  
سیب دندان زده ای که روی خاک افتادم  
من که پیغمبر عشقی معصوم  
بین دستان پر از دلهره ی یک عاشق  
و لب و دندان ِ  
تشنه ی کشف و پر از پرسش دختر بودم  
و به خاک افتادم  
چون رسولی ناکام  
هر دو را بغض ربود  
دخترک رفت ولی زیر لب این را می گفت 
او یقیناً پی معشوق خودش می آید  
پسرک ماند ولی روی لبش زمزمه بود   
مطمئناً که پشیمان شده بر می گردد  
سالهاست که پوسیده ام آرام آرام  
عشق قربانی مظلوم غروراست هنوز   
جسم من تجزیه شد ساده ولی ذرّاتم  
همه اندیشه کنان غرق در این پندارند  
این جدایی
 
به خدارابطه با سیب نداشت 


(جواد نوروزی)   

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

داستان

 

 

پس از  کلی دردسر با پسر مورد علاقه ام ازدواج کردم…ما همدیگرو به حد مرگ دوست 


داشتیم
سالای  اول زندگیمون خیلی خوب بود…اما چند سال که گذشت کمبود بچه رو به

وضوح حس  می کردیم…

می دونستیم بچه  دار نمی شیم…ولی نمی دونستیم که مشکل از کدوم یکی از

ماست…اولاش  نمی خواستیم بدونیم…با خودمون می گفتیم…عشقمون واسه یه

زندگی  رویایی کافیه…بچه می خوایم چی کار؟…در واقع خودمونو گول می زدیم…

هم من  هم اون…هر دومون عاشق بچه بودیم…

تا  اینکه یه روز

علی  نشست رو به رومو

گفت…اگه  مشکل از  من باشه …تو چی کار می کنی؟…فکر نکردم تا شک کنه که

دوسش  ندارم…خیلی سریع بهش گفتم…من حاضرم به خاطر

تو رو  همه چی خط سیاه بکشم…علی که انگار خیالش راحت شده بود یه نفس

راحت  کشید و از سر میز بلند شد و راه افتاد…

گفتم:تو  چی؟

گفت:من؟

.................

گفتم:آره…اگه مشکل از من باشه…تو چی کار می کنی؟

برگشت…زل زد به چشام…گفت:تو به عشق من شک داری؟…فرصت جواب ندادو

گفت:من وجود تو رو با هیچی عوض نمی کنم…

با لبخندی که رو صورتم نمایان شد خیالش راحت شد که من مطمئن شدم اون

هنوزم منو دوس داره…

گفتم:پس فردا می ریم آزمایشگاه…

گفت:موافقم…فردا می ریم…

و رفتیم…نمی دونم چرا اما دلم مث سیر و سرکه می جوشید…اگه واقعا عیب از من

بود چی؟…سر

خودمو با کار گرم کردم تا دیگه فرصت

فکر کردن به این حرفارو به خودم ندم…

طبق قرارمون صبح رفتیم آزمایشگاه…هم من هم اون…هر دو آزمایش دادیم…بهمون

گفتن جواب تا یک هفته دیگه حاضره…

یه هفته واسمون قد صد سال طول کشید…اضطرابو می شد خیلی اسون تو چهره

هردومون دید…با

این حال به همدیگه اطمینان می دادیم

که جواب ازمایش واسه هیچ کدوممون مهم نیس…

بالاخره اون روز رسید…علی مث همیشه رفت سر کار و من خودم باید جواب ازمایشو

می گرفتم…دستام مث بید می لرزید…داخل ازمایشگاه شدم…

علی که اومد خسته بود…اما کنجکاو…ازم پرسید جوابو گرفتی؟

که منم زدم زیر گریه…فهمید که مشکل از منه…اما نمی دونم که تغییر چهره اش از

ناراحتی بود…یا از

خوشحالی…روزا می گذشتن و علی روز به روز نسبت به من سردتر و سردتر می

شد…تا اینکه یه روز که دیگه صبرم از این رفتاراش طاق شده بود…بهش

گفتم:علی…تو

چته؟چرا این جوری می کنی…؟

اونم عقده شو خالی کرد گفت:من بچه دوس دارم مهناز…مگه گناهم چیه؟…من

نمی تونم یه عمر بی بچه تو یه خونه سر کنم…

دهنم خشک شده بود…چشام پراشک…گفتم اما تو خودت گفتی همه جوره منو

دوس داری…گفتی حاضری بخاطرم قید بچه رو بزنی…پس چی شد؟

گفت:آره گفتم…اما اشتباه کردم…الان می بینم نمی تونم…نمی کشم…

نخواستم بحثو ادامه بدم…پی یه جای خلوت می گشتم تا یه دل سیر گریه کنم…و

اتاقو انتخاب کردم…

من و علی دیگه با هم حرفی نزدیم…تا اینکه علی احضاریه اورد برام و گفت می خوام

طلاقت بدم…یا زن بگیرم…نمی تونم خرج دو نفرو با هم بدم…بنابراین از فردا تو واسه

خودت…منم واسه خودم…

دلم شکست…نمی تونستم باور کنم کسی که یه عمر به حرفای قشنگش دل خوش

کرده بودم…حالا به همه چی پا زده…

دیگه طاقت نیاوردم لباسامو پوشیدمو ساکمم بستم…برگه جواب ازمایش هنوز توی

جیب مانتوام بود…

درش اوردم یه نامه نوشتم و گذاشتم روش و هر دو رو کنار گلدون گذاشتم…احضاریه

رو برداشتم و از خونه زدم بیرون…

توی نامه نوشت بودم:

علی جان…سلام…

امیدوارم پای حرفت واساده باشی و منو طلاق بدی…چون اگه این کارو نکنی خودم

ازت جدا می شم…

می دونی که می تونم…دادگاه این حقو به من می ده که از مردی که بچه دار نمی

شه جدا شم…وقتی جواب ازمایشارو گرفتم و دیدم که عیب از توئه…باور کن اون قدر

برام بی اهمیت بود که حاضر

بودم برگه رو همون جاپاره کنم…

اما نمی دونم چرا خواستم یه بار دیگه عشقت به من ثابت شه…

توی دادگاه منتظرتم…امضا…مهناز

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

عاشقانه شاملو

 

 

 

 

لمس تن تو شهوت است  و گناه

حتی اگر  خدا عقدمان را ببندد...

.................

 

داغی لبت  جهنم من است

حتی اگر  فرشتگان سرود نیکبختی بخوانند...

هم آغوشی  باتو,هم خوابگی چرک آلودی ست

حتی اگر  خانه خدا خوابگاهمان باشد...

فرزندمان,حرام نطفه ترین کودک زمین  است

حتی اگر  تو مریم باشی و من روح القدس...

خاتون من!

حتی اگر  هزار سال عاشق تو باشم,

یک بوسه

یک نگاه  حتی,حرامم باد!

اگر تو  عاشق من نباشی!

"شاملو"

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

مرا بیشتر دوست دارد

 

 
 
 
 
 
 
 
 
می گویند:

عشق خدا

به همه یکسانَ ستــ

ولی من می گویم:

مرا بیشتر از همه

دوستــ دارد

وگرنهـ 
بهـ همهـ

یکی مثل تو می داد.

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

عاشقانه شاملو

 

 

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

عاشقانه شاملو

 

 
   

روزی ما دوباره کبو ترهای مان را پیدا خواهیم کرد

و مهربانی دست زیبایی را

خواهد گرفت

.روزی که کمترین سرود ،بوسه است !

و هر انسان

برای هر انسان

برادری ست !

روزی که دیگر درهای خانه شان را نمی بندند.

قفل ،افسانه یی ست!

و قلب ،برای زندگی بس است !

روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است ،

تا تو به خاطرآخرین حرف دنبال سخن نگردی

روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست ،

تا من به خاطر ِ آخرین شعر

رنج ِ جست و جویِ قافیه نبرم

روزی که هرلب ترانه یی ست ،

تاکم ترین سرود ، بوسه باشد.

روزی که توبیایی، برای همیشه بیایی ،

و مهربانی با زیبایی یکسان شود.

روزی که ما دوباره برای کبوترهایمان دانه بریزیم...


و من آن روز راانتظار می کشم حتی روزی

که دیگر ،نباشم

شاملو

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

بعد تو...!

 سلامتی اون پسری که گفت:


بعد تو فقط فقط جلو یه دختر زانو میزنم...

اونم واسه بستن بند کفش دخترمون!

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

به جهنـــــــــــــــــم...!

 گاهی وقتها دلم میخواهد بگویم:


من رفتم، باهات قهرم، دیگه تموم، دیگه دوستت

ندارم...!

وچقدر دلم میخواهد بشنوم:

کجا بچه لوس؟ غلط میکنی که میری! مگه دست خودته؟

رفتن به این راحتی نیست...!

اما نمیدانم چه حکمتیست که آدمی،همیشه اینجور وقتها

میشنود:

به جهنـــــــــــــــــم...!

جمعه 30 آبان 1393برچسب:,

  توسط راضی جوجو  |
 

 



به وبلاگ من خوش آمدید
shmimjoon74@mihanmail.ir


 

 

 رمز عاشقی...
 دلتنگی های آدمی را ، باد ترانه می خواند
 شعر زیبای سیب
 داستان
 عاشقانه شاملو
 مرا بیشتر دوست دارد
 عاشقانه شاملو
 عاشقانه شاملو
 بعد تو...!
 به جهنـــــــــــــــــم...!
 هی فلانی...!
 به سلامتی...!
 سخت ترین سیلی...!
 در خیال من بمان!
 فاجعه یعنی...
 درد مشترک
 تو در آغوش دیگری
 گفتم نرو...
 تنها...
 روزگار تلخ...

 

آبان 1393

 

راضی جوجو

 


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان تنهایی وسرنوشت و آدرس razijoojoo779532.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





خنده فان
حمل هوایی ماینر از چین
پریز تایمر دار دیجیتال
شیر روشور چشمی اتوماتیک

 

آل آپای چت
کسب درامد
کلوب دات کام
چت روم عسل چت
خرید از علی اکسپرس تحویل ایران
خرید از علی بابا
جلو پنجره جک جی 5
یکانسر
مستر قلیون
آی کیو مگ

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





Alternative content


box-shadow: 5 5 1px #333; -webkit-transition: all 2s ease-in; -moz-transition: all 2s ease-in; -o-transition: all 2s ease-in; transition: all 2s ease-in; -webkit-transform: rotate(-360deg); -moz-transform: rotate(-360deg); -o-transform: rotate(-360deg); } img{border-radius: 40px; opacity:1;filter:alpha(opacity=100); -webkit-transform:scale(0.9):( Webkit: Scale down image to 0.8x original size); padding:0px; float:center; -moz-transform:scale(0.9):(Mozilla scale version); -moz-transform:scale(0.9):(Explorer scale version); }

کد چرخش کامل عکس

کد هدایت به بالا

کد هدایت به بالا

کد بارش ستاره و قلب

کد بارش ستاره و قلب